بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
السّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلوة والسّلام على سیّدنا محمّد و آله الطّیّبین و صحبة المنتجبین.
قال اللَّه العزیز الحکیم: بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. «یا أیّها النّبىّ اتّق اللَّه و لا تطع الکافرین و المنافقین انّ اللَّه کان علیماً حکیماً. واتّبع ما یوحى الیک من ربّک انّ اللَّه کان بما تعملون خبیراً. و توکّل علىاللَّه و کفى باللَّه وکیلاً».(1)
به حضار گرامى و میهمانان عزیز خوشامد میگویم. آنچه ما را در اینجا گرد آورده، بیدارى اسلامى است؛ یعنى حالت برانگیختگى و آگاهىاى در امت اسلامى که اکنون به تحولى بزرگ در میان ملتهاى این منطقه انجامیده و قیامها و انقلابهائى را پدید آورده که هرگز در محاسبهى شیاطین مسلط منطقهاى و بینالمللى نمىگنجید؛ خیزشهاى عظیمى که حصارهاى استبداد و استکبار را ویران و قواى نگهبان آنها را مغلوب و مقهور ساخته است. شک نیست که تحولات بزرگ اجتماعى، همواره متکى به پشتوانههاى تاریخى و تمدنى و محصول تراکم معرفتها و تجربهها است. در صدوپنجاه سال اخیر حضور شخصیتهاى فکرى و جهادى بزرگ جریانساز اسلامى در مصر و عراق و ایران و هند و کشورهاى دیگرى از آسیا و آفریقا، پیشزمینههاى وضع کنونى دنیاى اسلامند.
همچنانکه تحولات دهههاى پنجاه و شصت میلادى در تعدادى از این کشورها که به رژیمهاى غالباً متمایل به تفکرات و ایدئولوژیهاى مادى منتهى شد و به اقتضاى طبیعت خود پس از چندى در دام قدرتهاى استکبارى و استعمارى غرب گرفتار آمد، تجربههاى درسآموزىاند که سهم وافرى در شکل دادن به اندیشهى عمومى و عمیق کنونى دنیاى اسلام دارند. ماجراى انقلاب کبیر اسلامى در ایران که در آن به تعبیر امام خمینى عظیم، خون بر شمشیر پیروز شد و تشکیل نظام ماندگار و مقتدر و شجاع و پیشروندهى جمهورى اسلامى و تأثیر آن در بیدارى اسلامى امروز، نیز خود داستان مفصل و در خور بحث و تحقیقى است که یقیناً فصل مشبعى در تحلیل و تاریخنگارى وضعیت کنونى دنیاى اسلام را به خود اختصاص خواهد داد. حاصل آنکه حقایق رو به افزایش کنونى در دنیاى اسلام، حوادث بریده از ریشههاى تاریخى و زمینههاى اجتماعى و فکرى نیستند تا دشمنان یا سطحىنگران بتوانند آن را موجى گذرا و حادثهاى در سطح بینگارند و با تحلیلهاى انحرافى و غرضآلود، مشعل امید را در دل ملتها خاموش سازند.
من در این گفتار برادرانه میخواهم بر روى سه نقطهى اساسى درنگ کنم:
1- نگاهى اجمالى به هویت این قیامها و انقلابها.
2- خطرات و آسیبهاى بزرگى که بر سر راه آن قرار دارد.
3- پیشنهادهائى در علاججوئى و پیشگیرى از آسیبها و خطرها.
1- در موضوع اول، به نظر من مهمترین عنصر در این انقلابها، حضور واقعى و عمومى مردم در میدان عمل و صحنهى مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ایمانشان، بلکه علاوه بر آن، با جسم و تنشان. فاصلهى عمیقى است میان چنین حضورى با قیامى که به وسیلهى یک جمع نظامى یا حتى یک گروه مبارز مسلح در برابر چشمان بىتفاوت مردم یا حتى مورد رضایت آنان انجام میگیرد.
در حوادث دههى پنجاه و شصت در تعدادى از کشورهاى آفریقا و آسیا، بار سنگین انقلاب را نه قشرهاى گوناگون مردم و جوانان از همه جاى کشورها، که دستجات کودتاگر یا هستههاى کوچک و محدود مسلح بر دوش داشتند. آنها تصمیم گرفتند و عمل کردند و آنگاه که خودشان یا نسل پس از آنها بر اثر انگیزهها و عوامل قابل شمارش، راه خود را عوض کردند، انقلابها به ضد خود تبدیل شد و دشمن بار دیگر بر آن کشورها تسلط یافت. این بکلى متفاوت است با تحولى که بر دوش تودهى مردم است و آنهایند که جسم و جان خود را به میدان مىآورند و با مجاهدت و فداکارى، دشمن را از صحنه بیرون میرانند.
در اینجا این مردماند که شعارها را میسازند، هدفها را معین میکنند، دشمن را شناسائى و معرفى و تعقیب میکنند، آیندهى مطلوب را، اگر چه به اجمال، ترسیم میکنند و در نتیجه اجازهى انحراف و سازش با دشمن و تغییر مسیر را به خواص سازشکار و آلوده و به طریق اولى به عوامل نفوذى دشمن نمیدهند.
در حرکت مردمى ممکن است کار انقلاب با تأخیر انجام گیرد، ولى از سطحىگرى و ناپایدارى به دور است؛ کلمهى طیبهاى است مصداق کلام خداوند که فرمود:
«ألم تر کیف ضرب اللَّه مثلاً کلمة طیّبة کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء».(2) من وقتى پیکر دلاور ملت پر افتخار مصر را از تلویزیون در میدان تحریر دیدم، یقین کردم که این انقلاب پیروز خواهد شد. حقیقتى را بگویم: پس از پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل نظام اسلامى در ایران که زلزلهى عظیمى را در حکومتهاى دنیاطلبان شرق و غرب پدید آورد و ملتهاى مسلمان را در جوش و خروشى بىسابقه انداخت، ما غالباً انتظار داشتیم که مصر پیش از همه جا به پا خیزد. سابقهى جهاد و روشنفکرى و تربیت شخصیتهاى بزرگ مجاهد و متفکر در مصر، این توقع را در دل ما برمىانگیخت. اما از مصر صداى واضحى شنیده نمیشد. من در دل، خطاب به ملت مصر این شعر ابوفراس را زمزمه میکردم: اَراکَ عَصِیَّ الدَّمعِ شیُمتُک الصبر/اَما لِلهوى نهىٌ علیک و لا امرٌ
وقتى ملت مصر را در میدان تحریر و میادین دیگر شهرهاى مصر دیدم، پاسخ خود را شنیدم. ملت مصر با همان زبان دل به من میگفت:
بَلى اَنَا مُشتاقٌ و عِندِىَ لَوعةٌ/ولکنَّ مِثلى لایُذاعُ لهُ سِرٌّ
این سرّ مقدس؛ یعنى انگیزه و عزم قیام، بتدریج در ذهنیت ملت مصر قوام یافت و شکل گرفت و در لحظهى مناسب تاریخى، عریان در صحنهاى پرشکوه به میدان آمد.
تونس و یمن و لیبى و بحرین هم دقیقاً محکوم به همین حکمند؛ «و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً.»(3)
در چنین انقلابهائى، اصول و ارزشها و هدفها، نه در مانیفستهاى پیشساختهى گروهها و حزبها، بلکه در ذهن و دل و خواست آحاد مردمِ حاضر در صحنه، نگاشته و در قالب شعارها و رفتارهاى آنان اعلام و تثبیت میشود.
با این محاسبه بروشنى میتوان تشخیص داد که اصول انقلابهاى کنونى منطقه، مصر و دیگر کشورها، در درجهى اول اینها است:
احیاء و تجدید عزت و کرامت ملى که در طول زمان با دیکتاتورى حاکمان فاسد و با سلطهى سیاسى آمریکا و غرب، در هم شکسته و پایمال شده است.
برافراشتن پرچم اسلام که عقیدهى عمیق و دلبستگى دیرین مردم است و برخوردارى از امنیت روانى و عدالت و پیشرفت و شکوفائىاى که جز در سایهى شریعت اسلامى به دست نخواهد آمد.
ایستادگى در برابر نفوذ و سلطهى آمریکا و اروپا که در طول دو قرن بیشترین لطمه و خسارت و تحقیر را بر مردم این کشورها وارد آوردهاند.
مبارزه با رژیم غاصب و دولت جعلى صهیونیست که استعمار چون خنجرى در پهلوى کشورهاى منطقه فرو برده و وسیلهاى براى ادامهى سلطهى اهریمنى خود ساخته و ملتى را از سرزمین تاریخى خود بیرون رانده است.
بىشک این حقیقت که انقلابهاى منطقه متکى به این اصول و خواستار تحقق آنها است، مورد پسند آمریکا و غرب و صهیونیسم نیست و آنها همهى تلاش خود را به کار میبرند تا آن را انکار کنند، ولى واقعیت با انکار آن دگرگون نمیشود. مردمى بودن این انقلابها مهمترین عنصر در تشکیل هویت آنها است. قدرتهاى خارجى که با آخرین توانائیها و شگردهاى خود سعى میکردند حکام مستبد و فاسد و وابسته را در این کشورها حفظ کنند و تنها هنگامى از حمایت آنها دست برداشتند که قیام و عزم مردم، هیچگونه امیدى براى آنها باقى نگذاشت، حق ندارند خود را در پیروزى این انقلابها سهیم بدانند. در جائى مانند لیبى هم، ورود و دخالت آمریکا و ناتو نمیتواند حقیقت را مشوب کند. در لیبى، ناتو ضایعههاى بىجبران آفریده است. اگر دخالت نظامى ناتو و آمریکا نبود، ممکن بود مردم اندکى دیرتر پیروز شوند، ولى در عوض این همه زیرساخت نابود نمیشد؛ این همه نفوس بىگناه از زنان و کودکان کشته نمیشدند و آنگاه دشمنانى که خود سالها همراه و همدست قذافى بودهاند، مدعى حق دخالت در این کشور مظلوم و جنگزده، نمیشدند.
مردم و نخبگان مردمى و کسانى که از مردم برآمدهاند، خود صاحبان این انقلابها و متعهد به حراست از آن و ترسیمکنندهى مسیر آینده و رو به تکامل آن میباشند و خواهند بود انشاءاللَّه.
2- در موضوع آسیبها و خطرها. نخست باید تأکید کنم که خطر هست، ولى راه مصونیت از آن نیز هست. توجه به خطر نباید ملتها را بترساند. بگذارید دشمنانتان از شما بترسند و بدانید که : «انّ کید الشّیطان کان ضعیفا».(4) خداوند دربارهى گروهى از مجاهدان صدر اسلام میفرماید: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لّم یمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللَّه و اللَّه ذو فضل عظیم».(5)
خطرها را باید شناخت تا در مواجهه با آن حیرت و تردید پیش نیاید و چاره و علاج، شناخته شده باشد.
ما با این خطرها پس از پیروزى انقلاب اسلامى روبهرو شدیم و آنها را شناختیم و تجربه کردیم و به خواست خدا و رهبرى امام خمینى و بصیرت و فداکارى مردممان، از بیشتر آنها بسلامت گذشتیم. البته توطئهها از سوى دشمن و عزم راسخ از سوى ملت ما همچنان ادامه دارد.
من این آسیبها را به دو قسم میکنم: آنها که در درون خود ما ریشه دارد و از ضعفهاى ما بر میخیزد، و آنها که دشمن به طور مستقیم آن را برنامهریزى میکند.
دستهى اول، چیزهائى از این قبیل است: احساس و گمان اینکه با سقوط حاکم وابسته و فاسد و دیکتاتور، کار تمام شد. راحتىِ خیالِ ناشى از احساس پیروزى و به دنبال آن کم شدن انگیزهها و سست شدن عزمها، نخستین خطر است. و آنگاه این خطر مهیبتر میشود که اشخاص در صدد تصاحب سهم ویژه در غنیمتِ به دست آمده باشند.
ماجراى جنگ اُحد و غنیمتجوئى مدافعان تنگه که به شکست مسلمانان انجامید و مجاهدان از سوى خداوند متعال سرزنش شدند، یک نمونهى نمادین است که هرگز نباید از یادها برد. مرعوب شدن از هیمنه ظاهرى مستکبران و احساس ترس از آمریکا و دیگر قدرتهاى مداخلهگر، آسیب دیگرى از این دسته است که باید از آن پرهیز کرد. نخبگان شجاع و جوانها باید این ترس را از دلها بیرون کنند. اعتماد به دشمن و در دام لبخندها و وعدهها و حمایتهاى آنها افتادن نیز آسیب بزرگ دیگرى است که به طور ویژه باید پیشروان و نخبگان از آن بر حذر باشند. دشمن را با علاماتش در هر لباس باید شناخت و از کید او که در مواردى در پسِ ظاهرِ دوستى و کمک پنهان میشود، باید ملت و انقلاب را مصون ساخت. روى دیگر این صفحه، مغرور شدن و دشمن را غافل دانستن است؛ شجاعت را باید با تدبیر و حزم در هم آمیخت. در مقابل شیطان جن و انس، باید همهى ذخائر الهى در وجود خود را به کار گرفت. ایجاد اختلاف و به جان هم انداختن انقلابیون و رخنه در پشت جبههى مبارزه، نیز آفتى بزرگ است که با همهى توان باید از آن گریخت.
آسیبهاى دستهى دوم را غالباً ملتهاى این منطقه در حوادث گوناگون آزمودهاند. نخستین آسیب، بر روى کار آوردن عناصرى است که خود را متعهد به آمریکا و غرب میدانند. غرب میکوشد پس از سقوط ناگزیر مهرههاى وابسته، اصل سیستم و اهرمهاى اصلى قدرت را حفظ کند و سر دیگرى را بر روى این بدن بگذارد و بدین وسیله سلطهى خود را همچنان ادامه دهد. این به معناى هدر رفتن همهى تلاشها و مجاهدتها است. در این مرحله اگر با مقاومت و هشیارى مردم مواجه شوند، میکوشند تا بدیلهاى انحرافى گوناگون در پیش پاى نهضت و مردم بگذارند. این سناریو میتواند پیشنهاد مدلهاى حکومتى و قانون اساسىهائى باشد که کشورهاى اسلامى را بار دیگر در دام وابستگى فرهنگى و سیاسى و اقتصادى به غرب بیفکند، و میتواند نفوذ میان انقلابیون و تقویت مالى و رسانهاى یک جریانِ نامطمئن و به حاشیه راندن جریانهاى اصیل در انقلاب باشد. این نیز به معنى بازگرداندن سلطهى غرب و تثبیت مدلهاى نوسازى شدهى غربى و بیگانه از اصول انقلاب و در نهایت، تسلط آنها بر اوضاع است.
اگر این تاکتیک نیز به نتیجه نرسد، تجربهها به ما میگوید که آنگاه روشهائى چون هرج و مرج و تروریزم و جنگ داخلى میان پیروان ادیان یا قومیتها یا قبائل و احزاب و یا حتى میان ملتها و دولتهاى همسایه، و همراه با آن، حصر اقتصادى و تحریم و بلوکه کردن سرمایههاى ملى و نیز هجوم همه جانبهى تبلیغاتى و رسانهاى را در پیش خواهند گرفت. مقصود آنان از این همه، خسته و نومید کردن مردم و مردد و پشیمان کردن مبارزان است، که میدانند در این صورت، شکست دادن انقلاب، ممکن و آسان خواهد شد. ترور نخبگان صالح و مؤثر یا بدنام کردن برخى از آنان و از سوئى خریدن کسانى از سستعنصران، نیز در شمار روشهاى متداول قدرتهاى غربى و مدعیان تمدن و اخلاق است.
در ایران اسلامى، اسناد لانهى جاسوسى که به دست انقلاب افتاد، نشان داد که همهى این توطئهها، بدقت از سوى رژیم ایالات متحدهى آمریکا براى ملت ایران برنامهریزى شده بود. براى آنان بازگرداندن ارتجاع و استبداد و حاکمیت وابسته در کشورهاى انقلابى، اصلى است که همهى این روشهاى کثیف را تجویز میکند.
3- در آخرین بخشِ سخنانم، توصیههائى را بر اساس تجربهى عینى خودمان در ایران و آنچه از مطالعهى دقیق دیگر کشورها به دست آمده است، در معرض دید و تشخیص و انتخاب شما میگذارم. شک نیست که شرائط ملتها و کشورها در همه چیز یکسان نیست، ولى بیناتى وجود دارد که میتواند براى همه مفید باشد.
اولین سخن آن است که با توکل به خداوند و اعتماد و حسن ظن به وعدههاى مؤکد نصرت الهى در قرآن و به کارگیرى خرد و عزم و شجاعت، میتوان بر همهى این موانع فائق آمد و پیروزمندانه از آنها عبور کرد. البته کارى که شما بدان همت گماشتهاید، بسى بزرگ و سرنوشتساز است. پس باید زحمات بزرگ را هم به خاطر آن تحمل کرد. امیرالمؤمنین على (علیه السّلام) در خطبهای فرموده است: فانّ اللَّه لم یقصم جبّارى دهر قطّ الّا بعد تمهیل و رخاء و لم یجبر عظم أحد من الامم الّا بعد أزل و بلاء و فى دون ما استقبلتم من عتب و ما استدبرتم من خطب معتبر.(6)
توصیهى مهم آن است که خود را همواره در میدان بدانید: «فاذا فرغت فانصب».(7) همیشه خداوند را حاضر و کمککار خود بدانید: «و الى ربّک فارغب».(8) و پیروزیها ما را دچار غرور و غفلت نکند: «اذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأیت النّاس یدخلون فى دین اللَّه افواجاً فسبّح بحمد ربّک واستغفره انه کان توابا».(9) اینها پشتوانههاى حقیقىیک ملت مؤمن است.
توصیهى دیگر، بازخوانى دائمى اصول انقلاب است. شعارها و اصول باید تنقیح و با مبانى و محکمات اسلام تطبیق داده شوند. استقلال، آزادى، عدالتخواهى، تسلیم نشدن در برابر استبداد و استعمار، نفى تبعیضهاى قومى و نژادى و مذهبى، نفى صریح صهیونیزم؛ اینها ارکان نهضتهاى امروز کشورهاى اسلامى است و همه برگرفته از اسلام و قرآن است.
اصولتان را روى کاغذ بنویسید؛ اصالتهاى خود را با حساسیت بالا حفظ کنید؛ نگذارید اصول نظام آیندهى شما را دشمنان شما بنویسند؛ نگذارید اصول اسلامى در پاى منافع زودگذر قربانى شود. انحراف در انقلابها، از انحراف در شعارها و هدفها آغاز میشود. هرگز به آمریکا و ناتو و به رژیمهاى جنایتکارى چون انگلیس و فرانسه و ایتالیا که زمانى دراز سرزمین شما را میان خود تقسیم و غارت کردند، اعتماد نکنید؛ به آنها سوء ظن داشته باشید و لبخند آنها را باور نکنید؛ پشت این لبخندها و وعدهها، توطئه و خیانت نهفته است. راه حل خود را خود با بهرهگیرى از سرچشمهى فیاض اسلام به دست آورید و نسخههاى بیگانه را به خودشان پس دهید.
توصیهى مهم دیگر پرهیز از اختلافات مذهبى، قومى، نژادى، قبیلهاى و مرزى است. تفاوتها را به رسمیت بشناسید و آن را مدیریت کنید. تفاهم میان مذاهب اسلامى کلید نجات است. آنها که آتش تفرقهى مذهبى را با تکفیر این و آن دامن میزنند، اگر خودشان هم ندانند، مزدور و عملهى شیطانند.
نظامسازى کار بزرگ و اصلى شما است. این کارى پیچیده و دشوار است. نگذارید الگوهاى لائیک یا لیبرالیسم غربى، یا ناسیونالیسم افراطى، یا گرایشهاى چپ مارکسیستى، خود را بر شما تحمیل کند.
اردوگاه شرق چپ فرو ریخت و بلوک غرب فقط با خشونت و جنگ و خدعه بر سر پا مانده و عاقبت خیرى براى آن متصور نیست. گذشت زمان به زیان آنها و به سود جریان اسلام است. هدف نهائى را باید امت واحدهى اسلامى و ایجاد تمدن اسلامى جدید بر پایهى دین و عقلانیت و علم و اخلاق، قرار داد.
آزادى فلسطین از چنگال درندهى صهیونیستها نیز هدفى بزرگ است. کشورهاى بالکان و قفقاز و آسیاى غربى پس از هشتاد سال از چنگال شوروى سابق نجات یافتند؛ چرا فلسطین مظلوم نتواند پس از هفتاد سال از اسارت صهیونیستهاى ظالم نجات یابد؟
نسل امروزِ کشورهاى اسلامى این ظرفیت را دارد که به چنین کارهاى بزرگى بپردازد. نسل جوان امروز مایهى افتخار نسلهاى پیشین خویش است. به قول شاعر عرب:
قالوا: ابوالصَّخر مِن شَیبان قُلتُ لَهُم/کلاّ لَعمَرى ولکن منهُ شیبانٌ
وَ کَم اَبٍ قد عَلاَ بِابنٍ ذُرى شَرَفٍ/کما عَلا برسول اللَّه عدنانٌ
به نسل جوان خود اعتماد کنید، روح اعتماد به نفس را در آنان زنده کنید، و از تجربههاى مجربان و پیران، آنها را بهرهمند سازید. دو نکتهى مهم در اینجا وجود دارد:
اول آنکه ملتهاى انقلاب کرده و آزاد شده، یکى از مهمترین خواستههایشان حضور و نقش قاطع مردم و آرائشان در مدیریت کشور است، و چون مؤمن به اسلامند، پس مطلوب آنان «نظام مردمسالارى اسلامى» است؛ یعنى حاکمان با رأى مردم برگزیده میشوند و ارزشها و اصول حاکم بر جامعه، اصول مبتنى بر معرفت و شریعت اسلامى است. این خود میتواند در کشورهاى گوناگون به اقتضاى شرائط، با شیوهها و شکلهاى گوناگون تحقق یابد، ولى با حساسیت کامل باید مراقب بود که این با دموکراسى لیبرال غربى اشتباه نشود. دموکراسى لائیک و در مواردى ضد مذهب غربى با مردمسالارى اسلامى که متعهد به ارزشها و خطوط اصلى اسلامى در نظام کشور است، هیچ نسبتى ندارد.
نکتهى دوم آن است که اسلامگرائى نباید با تحجر و قشرىگرى و تعصبهاى جاهلانه و افراطى مشتبه گردد. مرز میان این دو نیز باید پر رنگ باشد. افراطهاى مذهبى که غالباً با خشونت کور همراه است، عامل عقبماندگى و دور شدن از هدفهاى والاى انقلاب است، و این به نوبهى خود مایهى جدا شدن مردم و در نتیجه شکست انقلاب خواهد بود. خلاصه کنم:
سخن از بیدارى اسلامى، سخن از یک مفهوم نامشخص و مبهم و قابل تأویل و تفسیر نیست؛ سخن از یک واقعیت خارجىِ مشهود و محسوس است که فضا را انباشته و قیامها و انقلابهاى بزرگى را پدید آورده و مهرههاى خطرناکى از جبههى دشمن را ساقط کرده و از صحنه بیرون رانده است. با این حال، صحنه همچنان سیال و نیازمند شکل دادن و به سرانجام رساندن است. آیاتى که در طلیعهى سخن تلاوت شد، دستورالعمل کامل و کارسازى است؛ براى همیشه و بویژه در این برههى حساس و سرنوشتساز. خطاب به پیامبر اکرم (صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) است، ولى در واقع ما همگى بدان مخاطب و مکلفیم. در این آیات، تقوا با همان معنى بلند و گستردهاش، اولین توصیه است، و سپس سرپیچیدن از فرمانبرى کافران و منافقان، و پیروى از وحى الهى، و سرانجام توکل و اعتماد به خداوند.
بار دیگر این آیات را مرور کنیم: بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. «یا أیها النّبىّ اتّق اللَّه و لا تطع الکافرین و المنافقین انّ اللَّه کان علیماً حکیماً. واتّبع ما یوحى الیک من ربّک انّ اللَّه کان بما تعملون خبیراً. و توکّل على اللَّه و کفى باللَّه وکیلاً».
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه